آلما و تولد دو سالگی
اینجا دخملی رو از خواب بیدار کردیم ولی هنوز یه خورده گیجه
الناز جون
چشمت که به حبابها افتاد خنده اومد رو لبهای قشنگت
عاشقتیم فرشته کوچولو
آلما و بابا مجتبی
آلما و دایی سعید
اون بالا رفتی چیکار عروسک مامان
الناز میگه کلاهتو میدی به من؟ آلما میگه پس کلاه خودت کوووووو؟
بچه ها در اتاق آلما مشغول بازی
ایشالا هزار سال زنده باشی
راستی امشب واسه بابایی هم تولد گرفتیم چون تولدش شب قدر میشد.
بابایی تولدت مبارک
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی