آلماآلما، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 13 روز سن داره

✿✿آلما دخمل مامان و باباش ✿✿

مادر...

      مانده‏ ام که چه بنویسم؟! مانده ‏ام که در تعریف این کلمه پاک، چه بنویسم! چگونه با این زبان اَلکن، با این صدای لرزان و پیراهنِ تنگ کلمات، همه احساس ناگفتنی‏ ام را به رخ دیگران بکشم؟ خیال کنم هر کس جای من بود، همین حال را، میانِ تراکم احساسش پیدا می‏کرد. شاید بهتر باشد به گذشته ذهنم سفر کنم! شاید بهتر باشد سراغ گنجه کودکی‏ ام بروم؛ همان‏جا که بوی لباس نوی عید می‏داد؛ همان‏جا که هر لباسی، پر از پروانه بنفش و آبی بود. شاید بهتر باشد همه ادعایم را گوشه باغچه خانه قدیمی،  خاک کنم تا سبک شوم. باید از یاد ببرم چقدر کتاب ورق زده‏ ام. شاید بهتر باشد نام و القابم را ...
1 اسفند 1392

دلنوشته ای برای آینده تو...

  دخترکم :   اگر کسی تو را با تمام مهربانیت دوست نداشت   دلگیر مباش که نه تو گناهکاری نه او...   آنگاه که مهر می ‌ورزی، مهربانیت تو را زیباترین معصوم دنیا می‌کند   پس خود را گناهکار مبین...   من خدایی میشناسم که ابر رحمتش به زمین و زمان باریده   یکی سپاسش می گوید و هزاران نفر کفر!   پس از ناسپاسی های دیگران مرنج و در شاد کردن دلهایشان بکوش   تو با مهر ورزیدنت بال و پر میگیری   خوبی دلیل جاودانگی تو خواهد شد   پس به راهت ادامه بده دوست بدار نه برای آنکه د...
11 آذر 1392