آلماآلما، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 29 روز سن داره

✿✿آلما دخمل مامان و باباش ✿✿

ما برگشتیم!

سلام گفته بودم برمیگردیم جای همه شما سبز بود. خیلی بهمون خوش گذشت. بماند که هر وقت بیرون میرفتیم الما همش میگفت: بی ایم اونه "بریم خونه" . منظورش هتل بود. توی هتل هم هی از سر و کول من و باباش بالا میرفت و اذیت میکرد و بالا و پایین میپرید. روز آخری هم توی هواپیما کلی گریه کرد و میگفت بی ایم اونه   بی ایم اونه . ولی در کل خیلی خوب بود و حسابی خوش گذروندیمو روحیه عوض کر دیم . بعدا سر فرصت عکسا رو میذارم.   تا بعد... ...
17 مرداد 1392

آلما زائر امام رضا میشود...

    سلام به همه دوستای خوبم ماجرا از اینجا شروع شد که مامانم خیلی دوست داشت بره مشهد زیارت امام رضا"ع" یه روز بابا تلفن زد به مامانی و گفت وسایلا رو جمع کن که چند روز دیگه میریم مشهد مامانی هم خوشحال شد و کلی از بابا تشکر کرد و  و و و چمدونو  بست حالا شب  پرواز میکنیم به سمت مشهد   منتظرمون باشین. برمیگردیم حتما ...با عکسای جدید...       ...
12 مرداد 1392

سبحانک یا لا اله الا انت...

  آمده‌ام ای خوب‌ترین! ای بهترین! ای مهربان‌ترین! تا در میهمانی بندگانت مرا نیز بپذیری و بخشش گناهان را بدرقه ی راهم کنی. الهی العفو ، العفو ، العفو…     خدایا در این شبهای قدر قدم هایی را که برایم بر می داری بر من آشکار کن تا در هایی را که به سویم میگشایی ندانسته نبندم و در هایی را که به رویم میبندی به اصرار نگشایم . . .     التماس دعا...   ...
7 مرداد 1392

تولد مهربان ترین گل دنیا"بابا مجتبی" مبارک . . .

                                                                 سالهاست که در گلخانه دلم گل محبتی را که خودت کاشته‌ای آبیاری می‌کنم   نگاهت را قاب می گیرم. در پس آن لبخند، که به من، شور و نشاط زندگی می بخشد.   امروز روز توست… تولدت مبارک    تو هیچی کم نداری ...
7 مرداد 1392

شب قدر

    این شبها رحمت دوست جاریست مانند رود نه مانند باران اگر دلتان لرزید بغضتان ترکید کسی اینجا محتاج دعاست ...       ...
6 مرداد 1392