آلماآلما، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 7 روز سن داره

✿✿آلما دخمل مامان و باباش ✿✿

اخ جووووون بازم سفر....

  بابایی تصمیم گرفته ما رو ببره مشهد. اگه خدا بخواد فردا صبح زود حرکت میکنیم. این بار با ماشین میریم. همراه عمو مجید و عمو محسن. تصمیم داریم طرفای شمال هم بریم. تا ببینیم خدا چی میخاد. امیدوارم در طول سفر دختر خوبی باشی و بهمون خوش بگذره. تولد امسالت رو نمیدونم کجا باشیم به هر حال تولد سه سالگیت رو تبریک میگم.دوست دارم.
29 تير 1393

وقتی که می آیی...

ای ماه خدا، رمضان! وقتی که می آیی، همه چیز بوی خدا می گیرد؛ بوی بهشت، بوی عرش. وقتی که می آیی، سرانجام همه کارها به نشستن بر سر سُفره خدا ختم می شود. وقتی که می آیی، سلام ها ساده می شوند و نگاه ها، بی آلایش. وقتی که می آیی، ثانیه ها در گرسنگی و تشنگی آدم ها، با حس قشنگی می گذرند. با آمدن تو، روزنه امیدی بر عصیان آدم ها گشوده می شود و غنچه بندگی ها، گُل می کند. مَفَرّی از هیاهوها و سیاهی ها به سوی نور پیدا می شود؛ گریزی به سوی کهکشان عرش؛ گریزی به سوی خدا. با آمدن تو، همه جا سبز می شود، همه آسمانی می شوند و همه چیز بوی خدا می گیرد   ...
9 تير 1393

35 ماهگی آلما جونم

آلما جونم دختر خوب مامان امروز 35 ماهه شدی و من میدونم که چقدر دلم واسه شیرین زبونیات و کارهای بامزه ت و این روزا تنگ میشه. من با وجود داشتن فرشته خوبی مثل تو و بابای مهربونت خوشبخت ترین مامان روی دنیام 35 ماهگیت مبارک! ...
3 تير 1393

اللهم عجل لولیک الفرج

این روزها ...            احساسِ آفتابگردان تنهایی را دارم که                                   آفتابش پشت ابرهاست ...   با الهام از شعری از گروس عبدالملکیان السلام علیک یا حجت الله فی ارضه   ...
23 خرداد 1393

دلنوشته ای برای تو...

  … دخـتــَــر کـه بــاشی میـدونـی اَوّلــــیـن عِشــق زنـدگیـتــ پـــِدرتـه دخـتــَــر کـه بــآشی میـدونـی مُحکــَم تــَریـن پَنــآهگــاه دنیــآ آغــوش گــَرم پـــِدرتـه دخـتــَــر کـه بــآشی میـدونـی مــَردانــه تـَریـن دستــی کـه مـیتونی تو دستـِـت بگیـــری و دیگـه اَز هـــیچی نَتــَرسی دســــتای گَرم وَ مِهـــــرَبون پـــِدرتـه هَر کـجای دنیـا هم بـــاشی چه بـاشه چـه نبــاشه قَویتــریـن فِرشتــه ی نِگهبـــان پـــِدرته ...   بابایی روزت مبارک ...   ...
23 ارديبهشت 1393